مردی از عصر حجر ...



l


طعم اولین بوسه ات را

جاگذاشته ام در همان شب بارانی

طعم همان مختصر رژ لبی که می زدی .

.

.

.

آن روزها آخر

دخترها و زنها با هم تفاوت داشتند

ابروهایشان پرتر بود

و لبهایشان کمرنگ تر

.

اینجا زیر دندانم ،

گوشه ی لبم ،

بعد این همه سال

چیزی باقی مانده است آیا ؟ 


پ ن : آلبالو ، توت فرنگی شاید نمی دانم.

 

قیصر امین پور

قطار مي رود
تو مي روي
تمام ايستگاه مي رود
و من چقدر ساده ام
كه سال هاي سال
در انتظار تو
كنار اين قطار رفته ايستاده ام
و همچنان
به نرده هاي ايستگاه رفته
تكيه داده ام

پ ن : چقدر ساده . چقدر زیبا .....

روز مره ها (شب مره ها شاید )


1- تعطیلات به دلیل گرما یا هر دلیل دیگری خیلی خوب است . 

2- قربونم بری الهی تو که میخوای تعطیل کنی زودتر بگو تا ما از چارشنبه خوشگله تا همون روز آخر رو به حد کافی استفاده ببریم و بزنیم بیرون شهر . هرچند امروز نیمچه بیرونی رفتیم . گوجه سبز و آلبالو فراوان از درخت چیده فرموده و خوردیم . 

3- جام جهانی خر است !!!

4 - با توجه به اینکه الان خیلی خوابم میاد اگر این بازی فینال توی نود دقیقه تموم نشه 

کلاً   "فوتبال خر است !! "



پ ن : بعد از اتمام بازی نوشته خواهد شد .(شاید البته ) 


پراکنده گویی


گاهی پراکنده گویی آفت آدم می شود . می خواهی چیزهایی را بگویی ولی آنقدر پراکنده می گویی که ارتباط منطقی بین آنها کمرنگ می شود و تو می مانی و چند خط نوشته ی از هم گسیخته که خواندنش چیزی را عاید خواننده نمی کند . فقط خط میکشی روی همه آنها یا کاغذ را مچاله می کنی و توی سطل زباله پرت می کنی . فقط به این دلیل که نتوانسته ای ارتباط منطقی لازم را برای رساندن منظورت برقرارکنی .

 


باز هم اصفهان. . .

به بهانه ی یک کار بانکی و اداری دیروز با کمی تاخیر رفتم سرکار. قرار بود امید (یکی از دوستان ) روبروی هتل پل بیاد دنبالم . کمی زود رسیدم . صبح زود و زنده رود که علیرغم گرمای تابستان هنوز کمی آب رو به چشم می بینه .

حسرت همراه نداشتن دوربین باهام بود تا اینکه یادم اومد : " دربیابان لنگه کفش کهنه ...." موبایل رو گرفتم دستم و شروع کردم .

این ها شاید گوشه ای از زنده رود زیبا باشه .


سایه ی خودم روی سنگفرش سی و سه پل


پ ن : به لطف دعای دوستان و مرحمت جناب پروردگار مادرم بهتره . از دوستانی که لطف داشتن ممنونم . 


مادرم ...

دوباره امروز خودش را به تیغ جراح سپرده .

 صدایش بوی درد می داد . خدا سلامتت بدارد .

 چشمم کف پایت . 

.

.

.

چند عکس کودکیم . وقتی مجید چند روزه بود. و آن یکی کنار پدر که صدایش می لرزید امروز .....

مدیریت مالی . . . .


بیا کنارم بنشین .

می خواهم از کار و بارم بگویم .

از کسادی بازار با تو بودن

از رونق تنهائی هایم در این روزها

از قسطهای عقب مانده  بوسه هایی که به هم بدهکاریم

از تورم این بغض در گلو مانده ام

از ناپایداری در سهامی که از تو برای خودم متصور شدم

از افت قیمت من پیش چشمهایت

از ورشکستگی قلبم

بیا و دستم را بگیر

رکود بی سابقه ام را ببین

بیا که وامدار توام .

 

بعد چند وقت ، چند عکس .


صبح تا میای در دفتر کارت رو باز کنی چشمت به این ملخ می افته و با موبایل عکسشو می گیری . بعد کم کم می ری تا حس و حالی که این تصاویر رو می سازه ....



لبهایت ....

درتندبادی که رویای  بوسیدنت برپا میکند

کوچکترین ذره ای هستم که که بی پروا  جابجا می شوم .


رنگ می گیرم از سرخی وسوسه

و می جوشم از داغی خیال.


هرجا که باران بارید ،

هرجا که دریا بود ،

هرجا که لبها  بوسیدنی بود .

تو را به یاد آوردم   .