لبهایت ....
درتندبادی که رویای بوسیدنت برپا میکند
کوچکترین ذره ای هستم که که بی پروا جابجا می شوم .
رنگ می گیرم از سرخی وسوسه
و می جوشم از داغی خیال.
هرجا که باران بارید ،
هرجا که دریا بود ،
هرجا که لبها بوسیدنی بود .
تو را به یاد آوردم .
+ نوشته شده در سه شنبه یکم تیر ۱۳۸۹ ساعت 13:57 توسط جواد شیردل
|