خلاف مسیر زاینده رود !!


چند سالی هست که هم مردم و هم صدا و سیما به پخش سریالهای مناسبتی و هر شبه از شبکه های مختلف عادت کرده‌اند . شاید در برخی موارد بعد از صرف افطار در این سالها تماشای تلویزیون با یکی دو سریال موفق هم در فرم و هم در محتوا خالی از لطف نبوده اما گویا دست پاچگی و عجله‌ی دست اندرکاران رسانه ی ملی برای پرکردن اوقات شکم پر بعد از افطار سرانجامی ندارد . 

در مسیر زاینده رود نام مجموعه ای است که این روزها برخلاف جهت آب زاینده رود در حال شنا کردن است و علیرغم استفاده از بازیگران خوب و موفق سینما و تلویزیون به نظر می رسد بسیار دم دستی تر و دستپاچه تر از کارهای ضعیف قبلی سیما از آب در آمده . 

ناگفته پیداست که استفاده از اصفهان هیچ مناسبت و دلیل خاصی در داستان این مجموعه ندارد و صرفاً در بعضی نماها فقط تصاویری از اصفهان به چشم می خورد . 

مقایسه‌ی این اثر با کارهای قبلی که از جانمایه‌ی اصفهان برخوردار است شاید کار درستی نباشد اما آنچه مسلم است اصفهان به عنوان یک فرهنگ انکارناپذیر و نه تنها به عنوان یک شهر در جغرافیای ایران جای گرفته است . هر صاحب اثری که قصد بهره برداری از این فرهنگ برای یک سازه‌ی بصری دارد بایستی به فرصتها و چالشهای استفاده از این چاشنی به خوبی بنگرد و عدم دقت در این مهم یکی از آفات این مجموعه است . متاسفانه آنچه به عنوان یک سرمایه ی عظیم می توانسته در این مجموعه استفاده شود به آفت آن مبدل گشته . صرف استفاده از لهجه‌ی شیرین اصفهانی با ظرافتها و شیرینی‌های خاص خودش و چند نمای زیبا از شهر اصفهان و خانه‌هایی با پنجره های مشبک و مهدی باقربیگی ( همان مجید بی بی که ایکاش قید بازیگری را بعد از قصه های مجید میزد ! ) نمی تواند نمایانگر اصفهان بزرگ باشد.  اصفهان خارج از جغرافیای خود یک فرهنگ و یک اجتماع بزرگ است و آنچه دراین مجموعه به هیچ عنوان مورد توجه قرار نگرفته همین فرهنگ است . از عدم شناخت کافی نسبت به آداب معاشرت و نحوه‌ی برخورد تا آنچه که علیرغم وجود مشاور لهجه !!! به نام لهجه ی اصفهانی ارائه می گردد همه و همه  افتضاحی از آب درآمده که هرکس یکبار از این شهر بصورت گذری هم عبور کرده باشد متوجه آن می‌شود . شاهکار این افتضاح هم در بازی گل درشت وبی شکل و شمایل خانم پردیس افکاری ومیمیک صورت نا همگن با لهجه ای که ظرف چند ساعت آموزش دیده‌اند دیده می شود و هم در طنین کلام مسعود رایگان خودش را نشان می دهد.

سوالی  برای من به عنوان یک بیننده عام مطرح است : " رمز موفقیت کارهایی با جانمایه‌ی اصفهان نظیر قصه‌های مجید چیست ؟ "

صد البته که قصه‌های مجید نوشته هوشنگ مرادی کرمانی بدون هیچ نگاهی به اصفهان نوشته شده بود . اما پوراحمد داستان را مطابق با نوستالژی کودکی خود فرم داد و این فرم به دلیل شناخت کافی از این مرز و بوم و استفاده‌ی به جا از شناسه‌های خاص اصفهان بزرگ نه به عنوان یک شهر که به عنوان یک فرهنگ باعث شد اثری ماندگار خلق شود . 

اینجانب به عنوان یک غیر اصفهانی که فقط در فضای این شهر نفس کشیده ام به هر هنرمند محترم که قصد نزدیک شدن به این فرهنگ را دارد هشدار می‌دهم که مراقب این چاقوی دولبه باشد و بدون شناخت این فرهنگ هرگز به سمت آن برای زینت دادن به کار خود نرود چراکه :

" اصفهان به تنهایی  تابلوی کاملی از زندگی بخشی از ایرانیان قدیم است نه نقش و نگاری برای تزیین و پوشاندن عیبهای یک نقاشی معیوب "

شاید عذرخواهی مسببین چنین اشتباه بزرگی  از مردم این شهر ،کوچکترین اقدام قابل انجام برای جبران توهینی که به لهجه‌ و آداب زندگی اصفهان دراین شبها  شده است باشد.

بمان تا . . .


از تلاقی نگاه 

تا لبخند 

تا بوسه 

تا بی صدا و سکوت 

تا صداهای نفس

تا هرم نفس

تا نفس نفس

راه پیموده ایم 

بمان تا تکرار

تا حرارت عشق 

تا بی شرمانه ترین تمنای پرشور 

تا اوج بمان 



پ ن : همین الان بود با ماژیک اسنومان 700 برای خوشنویسی ! روش نوشته بود  " الخطاط


مشهد

 

از قضای روزگار ناگهان سر از مشهد در آوردم . بگذریم از سختیهای سفر و دوری راه  و کویر مرکزی ایران که زیباییهایش جبران گرمایش را می کرد .

آنچه در این دو روز مکاشفه و تلاش برای درک جهان پیرامونم یاد گرفته ام به قرار زیر است :

1-      زعفران در اصفهان از مشهد ارزانتر است .

2-      چین بازار صنایع دستی را قبضه کرده است .

3-      در مشهد هر وقت خواستید سواری شخصی کرایه کنید نرخ را از راننده بپرسید و بعد نصف قیمت اعلام شده را بگویید . تازه بعدش هم جای چانه زنی دارد .

4-      سعی کنید ماه رمضان به خانه ی آدمهای روزه دار نروید .

5-      کلی چیزهای دیگر هم هست که خودتان باید بفهمید .

 

جغرافیای نقد بهتر است یا حلوای مستند !!!

دیروز وقت نهار با آقای محمد سعید محصصی  (که افتخار همکار بودن با ایشان برای من  نعمتی است ) صحبت می کردم . از هر دری سخنی و حرفهایی که خیلی برایم جالب بود  . سعید محصصی علاوه بر قلم توانایی که در عرصه ی  نقد فیلم دارد و تجربیات خوبی که در سینمای مستند دارد (کار کردن کنار امثال کامران شیردل و همنشینی با بزرگان این عرصه و مستندهای خوب خودش  . . . )  جغرافیا هم خوانده است .

بحث آب و هوا که شد دیدم چه تحلیلهای جالبی پیرامون خنکای این روزها دارد و چقدر خوب تفسیر میکند که کاهش دمای این روزها از کجاها آب می خورد !

بینابین حرفهایمان یادمان افتاد که همین وارونگی های هوا و خنک شدن این روزهای سال که چندان مورد انتظارمان نیست چه بلاهایی بر سر پاکستان آورده و گوشه ای آن طرفتر از این خشکی به هم پیوسته ی پهناور (نامش آسیا) عده ای خانه هاشان ویران شده و با  وبا  دست و پنجه نرم می کنند .  

در مسیر رفتن به اتاق کارم به این فکر می کردم که چه بسیار خیر که درآن شر نهفته و چه بسیار شر که در آن خیر نهفته باشد!!


تولدم مبارک

مشترک گرامی تولدتان مبارک !!    همراه اول . 

این پیامکی بود که برام اومد الان . 

----------

پ ن : دهم مرداد روز مهمی نیست . روز تولد یک مرد بشدت مردادیه . 

اتفاق دیدار


آسمان به من ، به تو نگاه می کند.

تو نیز هاج و واج ،

به من به خویشتن نگاه می کنی .

 

سالهاست من ندیده ام تو را

سالهاست من ندیدمت ولی ،

                   دیده می شدی همین کنارها

آن طرف تر از کنار باغچه ،

پشت خاطرات بی شمار "ما".

رد شدی هزار بار بی نشان

از کنار کوچه باغها

می گذشتی از کنار خانه ام

                     بی خبر بدون ردپا...



 

اثاث کشی


به دلیل اسباب کشی و خستگی مفرط بعد از آن فعلاً اینجا تعطیل است . 

لطفاً نظافت را رعایت کنید و آشغال نریزید.