وقتی تنور جشنواره‌ی فجر گرم می شود (به بهانه ی فیلم اسب حیوان نجیبی است از عبدالرضاکاهانی)

 

 

"تصویر برگرفته از سایت س ی ن ت "

 

 

آخرین ساخته‌ی عبدالرضا کاهانی درحالی در برج میلاد روی پرده رفت که تا آخرین ساعات نیز حرفهایی از عدم اکران آن شنیده می شد .

عبدالرضاکاهانی که با دو فیلم "بیست " و " هیچ" (بعد از فیلمهای آدم و آنجا) به کارنامه‌ی قابل قبولی به عنوان یک کارگردان جوان دست یافته است گویا همیشه برای اکران فیلمهایش باید با مشکلات دست و پنجه نرم کند .از جنجالهای فیلم " هیچ " و اظهاراتی درخصوص پوچ گرایی و سیاه نمایی تا داستان پوستر عجیب و غریب فیلم قبلی او همه و همه دست به دست هم داده بود تا فضا بار دیگر برای عدم اکران فیلم "‌اسب حیوان نجیبی است " فراهم شود . این بار شاید به دلیل عدم حضور مشاور انتظامی در فیلم کاهانی (بهانه‌ای از این دست ) فیلم مورد نظر با تاخیر و به این شکل اکران شد . تقریباً نیمه شب 4 شنبه .

فیلم کاهانی با یک تیتراژ خلاقانه و کم نظیر شروع می شود . فیلم با صدای طرب و ترانه شروع می کند تا بتواند بعد از این شادی کوتاه زخمها و تلخیهای ظنزي از جنس خودش را به تماشا بگذارد . شروع فیلم با رضا عطاران که بازی کنترل شده ای را دارد و حرکتهای بسیار ظریف و برنامه ریزی شده‌ی دوربین از این سمت به آن سمت خیابان نشان از یک فیلم قوی دارد.

بازیها در حد بسیار حرفه‌ای و کارشده هستند . هيچ چیزی در فیلم کاهانی سرهم بندی نشده و به جزییات مثل همیشه بیشتر از هرچیزی دقت شده است . از شاخص‌های بازیگری در این فیلم شخصیت هم جنس خواهی است که مهران احمدی آن را بازی می کند و بسیار خوب درآمده است . مهتاب کرامتی و باران کوثری بازیهای بسیار قوی خود را دراین کار ارایه کرده اند. کاهانی در فیلمهای قبلی خود نشان داده  که در گرفتن بازیهای متفاوت از بازیگران توانایی لازم را دارد . 20 دقیقه ‌ی ابتدایی فیلم دیالوگهای کوتاه و بده بستان‌های طنز و گرمی دارد که در کمتر فیلمی این روزها شاهد آن بوده ایم . درطی فیلم  شخصیت پلیس رشوه‌گیر به خوبی از آب درآمده است .  ابتدا و انتهای مشخص وبه خصوص انتهای غافلگیرکننده ( شاید به اقتضای شرایط حاکم ) شاهد این مساله است .

با دادن آدرسهای بسیار ظریف در حد نیاز ، فیلم به بیان مشکلات عمیق جامعه‌ی ایرانی می پردازد ضمن آنکه دوستی و همراهی چند نفر برای هدفی مشترک را با یک داستان خوب  و پیاده سازی سینمایی به زبان خودش مطرح میکند.

بازهم باید بگویم که دقت و توجه فیلم به جزییات به خصوص در مکانهای سربسته و محدود بسیار چشمگیر است . آنقدر که گاهی توی چشم می زند و تو احساس می کنی که این رفتار جزیی بازیگر از روی عمد و به اصرار کارگردان در بازی درج شده و او سلیقه ی خودش را دیکته کرده است. شاید همین امر دلیل بازیهای متفاوت از افرادی نظیر مهران احمدی و مهتاب کرامتی باشد .

این کارگردان در فیلمهای قبلی خود ثابت کرده است که ضبط سکانسهای طولانی به زمان شب وروز و محدودیت مکانی ( مثلا در فیلم بیست ) یا تعدد افراد ربطی ندارد. دکوپاژقدرتمند برای ضبط این سکانسها و استفاده از تکنولوژی جدید و البته خوب درتولید ، این توانایی او را بازهم به رخ می کشد . ضمن آنکه در ديالوگ نويسي اين بار مستقل و موفق عمل کرده است.

در اکثر فیلمهایی که دیده ایم موسیقی برای پرکردن فضاهای خالی استفاده شده است . به زبان راحت تر در بازی حضور ندارد و بازیگران آن را نمی شنوند و  تماشاچی آن را می شنود . در این فیلم موسیقی با آنکه یکی از حرفهای فیلم است اما روی فیلم نیست . در درون فیلم است . اوضاع نابه سامان سلایق جامعه در این خصوص را به خوبی تصویر میکند. شاید بهتر است بگوییم کاهانی به جای آنکه موسیقی بی دلیلی را روی فیلم بگذارد این بار از موسیقی به عنوان یک شخصیت بازی گرفته است . گاهی صدای یک خواننده‌ی نسل جدید در استودیو و نوع موسیقی او ، گاهی صدای قطعات سنگین یک موسیقیدان حرفه ای ، گاهی ترانه‌ی خارجی روی موبایل دخترک جوان و حتی موسیقی مورد پسند مرد هم جنس خواه که پیشنهاد می شود اما پذیرفته نمی‌شود و ما هم مثل بازیگران آن را نمی شنویم .

به هرحال این فیلم با وجود تمام صحبتهای دیگران دراین روزها (اعم از سیاه نمایی و جنجال آفرینی کارگردانش و . . . ) حرفهای خوبی برای گفتن دارد و استقبال کم نظیر از اکران بد موقع آن نشان داد که به حق تنور جشنواره را گرم کرده است . نگارنده امیدوار است  باردیگر مسولان سینمایی کشور مردم خود و ديگر کشورها را ازتماشای یک اثر خوب سینمایی محروم نکنند .

 

 

آن چشمها . . .


بامداد شنبه است و از نیمه‌ی جمعه شب بیش از یک ساعت گذشته . چشمهای خسته و خواب آلوده ای را که چند ساعت بعد باید سرکار باشند ٕ به زور بیدار نگه می دارم تا امین تارخ را از تریبون "هفت"  تماشا کنم . هر کلام امین تارخ برایم یک درس کامل از بازیگریست . حرفها از داوری جشنواره فجر شروع می شود و چالشهایی که بر سر راه انتخاب بهترین بازیگران برای دریافت سیمرغ پیش روی هیات انتخاب است . امین تارخ از قضاوتهای هوشمندانه‌اش درسالهایی که داور جشنواره فجر بوده می گوید . از ریزبینی هایش در بازیهای هنرمندانه‌ی شکیبایی در هامون و . . .جیرانی مثل همیشه دست پاچه وسط حرفش می دود با این جمله ‌ی همیشگی : "‌من مجبورم اینجا حرفتو قطع کنم چون قراره مصاحبه‌ی تکان دهنده‌ای رو پخش کنیم از خانم فریماه فرجامی ." یا جمله ای شبیه به همین .تصویر فریماه فرجامی روی صفحه‌ی تلویزیون چنان مرا شوکه می کند که چشمهای خسته ام بازمی‌شود . بغض می کنم و با دقت بیشتری نگاه می کنم . بله خود اوست . بانوی زیبای بازیگر با آن چشمهایی که می درخشید. مادر  ٕ پرده‌ی آخر  ٕ نرگس و ... .جیرانی و دیگری که نامش را نمی دانم به عیادتش رفته اند . نامها را فراموش کرده ٕ خودش را ٕ فیلمهایش را ٕ حتی بیان و کلامی را که از اصول کار یک بازیگر است . از معتمد آریا بد می‌گوید . از تارخ ٕ از پورعرب ٕکیمیایی . بارها و بارها می‌گوید: " من ازهمه یادگرفتم. " نامها را جیرانی یکی یکی می گوید و او واکنش آنی خود را که معلوم هست چندان هم دراختیارش نیست به زبان می آورد . شوکه می شوم که چرا باید این مصاحبه اینقدر طولانی باشد. شوکه تر از وقتی که پورعرب را چند وقت پیش دراستودیوی همین برنامه دیدم که پیر و دل مرده بود .

بیشتر از آنکه متاثر بشوم خسته می شوم از تکرار سوالهایی که جیرانی می پرسد و در بازگشت به استودیوی زنده  ٕ این امین تارخ است که محکم و مستدل انتقاد می کند و جیرانی دفاع ناچیزی از عملکردش میکند .

وقتی هفت تمام می شود با خودم این سوال را مطرح می کنم :

"فریدون جیرانی به عنوان فردی که رسانه و تاثیرات آن را می‌شناسد  ٕ آیاعمداً به دنبال خراب کردن چهره‌ی زیبای بازیگر خوبی چون فریماه فرجامی درذهن ِ من ِ بیننده بود ؟ یا به قول امین تارخ راه را اشتباه رفته است ؟"


به احترام سینمافا و به افتخار تولد یکسالگی اش!


وقتی وبلاگ نویس باشی (حالا چه حرفه ای یا چه مثل من آماتور) از طریق نظرخواهی وبلاگ ، دوستان خوبی پیدا می کنی . انگار همین دیروز بود . زیر آخرین پست وبلاگم چیزی نوشته بود . دعوت به تماشای یک سایت . دعوتش بهتر از جملات کلیشه ای و اعصاب خرد کنی مثل " وبلاگ خوبی داری ، به من هم سر بزن! " بود .

 

سینمافا ! چه اسم خوبی . مثل بلاگفا ! یا فرندفا ! یا . . .

از تماشای صفحه ی اول می شد فهمید همه چیز آنقدرهم اتو کشیده نیست. بهتر است بگویم خیلی خودمانی تر از سایتهای سینمایی دیگراست . از وقتی اولین نوشته ام را برای سینمافا فرستادم و درج شد تا امروز شاید قریب به یک سال می گذرد. خواندن اخبار و نوشته های این سایت برایم عادتی هر روزه شده و مهمتر از اینها دوستی پیدا کرده ام به نام "علی وزینی" .

همه ی اینها خیلی ارزشمند است . امیدوارم که سالهای سال بمانند . هم این دوستی ها و هم این خانه ی مجازی که ما را دورهم جمع کرده .

ش

 با احترام به سینمافا و به افتخارتولد یکسالگی اش. 

 

عود و دود

آتش به عود می زنم و نگاه میکنم

پایین رفتنش را و دود کردنش را به تماشا نشسته ام .

من تا ابد و تا زنده‌ام

گاه و بیگاه  یاد آتشی که بر جانم زدی خواهم افتاد.

گاه و بیگاهی  که عودی بسوزانم

و در دودش نظاره کنم

لذتی خواهم برد چون تو

لذت سوزاندن و رفتن

لذت برجای نهادن و درسوختن رها کردن .

لذت تماشای دود عود .

 


مقدمه‌ی دود عود از وب سایت استاد مشکاتیان