بعد مدتها
روزگاری بر من گذشته که آثار خویش را بر من نهاده است . از آخرین باری که در این محل نوشتم مدتها می گذرد و من امروز آدمی هستم متفاوت با آنکه بود . آنچه می دانم اینست که دیگر آن شتابی که برای رفتن داشتم در من نیست و تبدیل به مردی شده ام که آهسته تر قدم بر می دارد و شمرده تر حرف می زند اگرچه همانقدر زود می رنجد و همانقدر در محاسبه رفتارهای دیگران نکته می سنجد اما دیگر گلایه هایش به میزان قبل نیست و ترسهایش بیشتر شده . ترس از مرگ که در راس آنهاست . دخترکی دارم که دوسال و اندی دارد نزدیک به سه سال . باران نام . مهر که بیاید می توانم بگویم سه سالش شده و دیگر همان بودم که هستم با کمی ریش سفید و موهایی که از وسط سرم رو به ریزش دارد .
اینجا هم خواهم بود اگر مجالی باشد چراکه به کارهای مشغولم که برایم کمی مهمتر ازین وبلاگ نویسی روزگار قدیمم شده .
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۶ ساعت 14:1 توسط جواد شیردل
|