خانم یایا
به عنوان یکی از آدمهایی که سالهاست سینما را با دقت دنبال می کنم چندسال پیش با تماشای فیلم آدم با فضای عجیب و غریب سینمای یک جوان خراسانی به نام عبدالرضا کاهانی آشنا شدم . سینمایی که لابلای فیلمهای پر زرق و برق آن روزها هیچ جایگاهی نداشت اما اصرار عجیب این آدم برای اینکه مستقل بماند و تاوان تلخی که گاه و بیگاه می داد مثال زدنی بود و هست . اگر بگویم نمی دانم چه اتفاقی برای مخاطب سینمای ایران افتاده است بیخود گفته ام . مخاطب سینمای ایران خیلی خیلی حال بدی دارد . بدترین حال ممکن را . چرا که کتاب هم گران شده و هم خواندنش خیلی خیلی سخت تر از گشت و گذار در فضای مجازیست . این بدترین اتفاقی است که می تواند برای مخاطب این سینما بیافتد و افتاده است . دومین اتفاقی که برای این مخاطب افتاده این است که دستش به راحتی به ناسزا گویی می رسد و بنابراین با درست کردن یک صفحه ی کوچک در فضای مجازی ( حقیقی ) با نامی ناشناخته می تواند یک هشتگ را جستجو کند و تمام پیجهایی که آن هشتگ را دارند لجن مال کند . من در دوروزاخیر این ماجرا را از نزدیک تعقیب کردم و دیدم که یکی دو کاربر خاص با یک آی دی ناشناخته در حدود 500 پیج مختلف زیر پستهای آدمهای مختلف یک کامنت فحاشی را ارسال کرده و مشخصاً در بررسی پیج این دو دیدم هیچ مرافقت و انسی با هیچ فیلم و اساساً سینما نداشته وندارند و تنها فریاد می زنند و ناسزا می گویند.
دقیقاً با شروع اکران فیلم عبدالرضا کاهانی این اتفاقات به شکل عجیبی در فضای مجازی افتاد و من به عنوان مخاطبی که تمام فیلمهای او را به جز " وقت داریم حالا " و آن یکی دیگر که در فرانسه ساخته دیده ام باورم نمی شد که چرا این هجمه ها علیه کارگردانی کاهانی شکل گرفته . فیلمسازی که خبر دارم برای یک سکانس ماهها وقت می گذارد امروز توسط همین آی دی های نا شناس به بی سوادی و.... متهم می شود .
اما چه اتفاقی برای این فیلم کاهانی افتاده؟
اول آنکه فیلم از اساس کمدی نیست اما تبلیغات فیلم تماشاگر فریب است . یعنی تماشاگر را به طمع تماشای یک کمدی به سالن می کشاند . در این خصوص تهیه کننده و سرمایه گذار فیلم باید پاسخگو باشد چرا که این کار کاملاً فریبکارانه انجام شده است . من هم در سالن مخاطب عصبانی را دیدم که ناراحت بود . چراکه آمده بود بخندد و فریب تبلیغات فیلم را خورده بود ، این تبلیغات شامل پوستر و تیزر می شود . که صد البته خیلی پیش از اکران و با انتشار تیزر و پوستر فیلم این کارگردان همیشه معترض سینما ( همیشه معترض بودن عیب نیست همیشه مظلوم بودن عیب است ) نظر مخالفش را ابراز نموده و مخاطبین خودش را از تماشای فیلم با انگیزه ی کمدی برحذر داشته است .
دوم آنکه کاهانی در طی سالهای گذشته در تمامی فیلمهایش از بهترین و تاکید می کنم بهترین ستاره های سینمای ایران ، نه برای ستاره بودنشان که برای قابلیتهای بازیگری شان استفاده کرده است . در بین این نامها باید از پرویز پرستویی ، مهدی هاشمی ، علیرضا خمسه ، مهتاب کرامتی ، پارسا پیروزفر ، حامد بهداد ، احمد مهرانفر ، ترانه علیدوستی ، صابر ابر ، مجید صالحی ، بابک حمیدیان ، باران کوثری ، پانته آ بهرام ، نگار جواهریان و ... می توان نام برد که الباقی که نام نبردم هم از بهترینهای تاتر و سینمای ایران هستند . تک تک این بازیگران در مصاحبه های خود از کارگردانی کاربلد صحبت می کنند و نقش آفرینی شان در فیلمهای کاهانی را جزو بهترین حضورهایشان در سینما می دانند و عمدتاً نقشهایی فراموش نشدنی را اجرا کرده اند من جمله پرستویی در بیست ، هاشمی در هیچ ، خانم بهرام و رضا عطاران در اسب حیوان نجیبیست و شاهکار مهران غفوریان در ارادتمند نازنین بهاره تینا که توقیف شده و دیده نشد . این کارگردان برای نقشهای سخت و اجراهای متفاوت و عمدتاً قالب شکنانه هیچ ترسی به خود راه نداده و از جمله آنها پرستویی را در بیست دست و پا بسته از حاج کاظم همیشگی بیرون کشیده ، خمسه را با یک دست بسته به آشپزی گرفته ، مهتاب کرامتی را زیبایی زنانه زدوده و در نقش کلفت و کارگری بد ریخت به نقش آورده و صابر ابر را شبیه منگل ها به تصویر کشیده و زیباترین بازی را از او گرفته و باز تاکید می کنم که این آدمها در تمام مصاحبه هایشان از این نقشها به عنوان بهترین نقشهایشان یاد کرده اند و حتماً در عالم حرفه ای سینما این آدمها از حداقل شعور برای انتخاب نقش برخوردار بوده اند که در برخی موارد با حداقلهای دستمزد در فیلمهای بسیار کم هزینه ی کاهانی بازی کرده اند و حال سوال اینجاست که مخاطب این سینما چطور به خودش اجازه می دهد این آدمهای حرفه ای را برای بازی در فیلم کاهانی مورد فحاشی و هجمه قرار دهد ؟ شاهد این مدعا حمله به صفحات مجازی بازیگران فیلمهای کاهانیست که بی سابقه هم نبوده و برای فیلم " بی خود و بی جهت نیز "همین اتفاق افتاده است .
سوم اما خود فیلم . این فیلم بهترین ساخته ی کاهانی نیست . فیلم فیلم سختیست و ریتم کندی دارد . بیهودگی ملال آور فیلم آدم را درگرمای یک اتاق هتلی در تایلند گیر می اندازد . بیننده احساس خفگی می کند ، احساس گرما دارد ، اینها همان حسیست که دوبازیگر اصلی فیلم دارند . این حس با چرخش ملال آوری که دو بازیگر اصلی درفضایی که با آن بیگانه اند دارند آمیخته است . برخلاف آنچه گفته می شود این فیلم کاهانی هم دارای قصه است . قصه ای که حکایت از بیهودگی سفر ملال آور دو آدم کارنابلد در سفری نا آشنا دارد . " دو باجناق برای یک سفرکاری مجبور به اقامت چندروزه در تایلند هستند . هردو از یکدیگر هراس دارند و هردو مایل به لذت بردن از سفرشان هستند اما چون این کار را بلد نیستند و در باطن هم این حق را برای خود قائل نیستند به سرانجام سختی گرفتار می شوند . " شاید بتوان این چند کلمه را با شکل دیگری هم نوشت اما فیلمی که بتواند این چند کلمه را روایت کند دیگر نمی تواند متهم به فقر فیلمنامه یا قصه شود . به لحاظ ساختاری فضا سازی در زیر آب و صحنه های آب پاشی در خیابان بی نظیر و در خدمت حرفها و کنایه های سنگین سیاسی کاهانی به وضع موجود است . فیلمبرداری معین مطلبی بسیار عالیست ولی اینها دیده نمی شود چون مخاطب از رضا عطاران و حمید فرخ نژاد توقع دارد که مزخرف بگویند و او را بخندانند ولی در سینمای کاهانی بداهه ها هیچ جایی ندارد ، برای هر کلمه ای از قبل فکر شده ، نوشته شده ، تمرین شده و ضبط می شود . بنابراین دست و پای بازیگر برای خوشمزگی بسته است و این همان جاییست که مخاطب اینستاگرامی را که چوس فیل به یک دست دارد و آن دستش هم لای خشتک دوست دخترش رفته را در سینما ناراحت می کند . ( به قول مهران مدیری: " دیدم که می گم" )
درسینمای کاهانی نمادها حرف می زنند. آدمها نماد هستند و نه نماینده ( برخلاف جریان این روزهای سینمای ایران که آدمها نماینده ی انحصاری طبقات اجتماعی خودشان هستند ) شاید این دو باجناق بزرگواااار که روسای اتحادیه و صنفی در تهران هستند به واقع نماد بزرگوارانی هستند که دور میز حاکمیتی نشسته اند و همگی از هم میترسند و هرکدام بر راس قدرت سوار می شوند دیگری را دست و پای می بندند اما هیچکدام سواری را بلد نیستند . نه لذتی می برند و نه می گذارند دیگری لذت ببرد . این دو وقتی دراجبار و تنگنا قرار می گیرند هردو به اتفاق به بدترین مذاکره تاریخ دست می زنند و زیانبارترین توافق تاریخ را رقم می زنند و با یک کاغذ پاره پر از تعهدات به وطن باز می گردند . هم پیاز را خورده اند ، هم شلاق را و جریمه را هم پرداخته اند و در پایان از خانم یایا حتی لذت تماشا هم نبرده اند . ای کاش تماشاگر سینمای ایران کمی دقیق تر بود .ای کاش کاهانی تیزر تبلیغاتی فیلمش را خودش می ساخت و یا ایکاش این فیلم در هنر و تجربه اکران می شد .