سیب / گندم / هوس بوسه ی نرم

 

سيب ، گندم ، هوس بوسه‌ي نرم

از من زاده‌ي مرداد چه توقع داري؟

من که گيجم هرروز در اين پرسش که :

" چندمين نسل ز ترکيب همه اقواميم ،‌که به تاراج ببردند اصالتهامان ؟ "

 

زن هميشه زيباست

و هوس تا جريان دارد خون

در درون نفسم جاري هست .

.

.

.

با همه آب و هواي سردت

جريانهاي خيالم به هواي مرداد

به هواي هوس و بوسه ي نرم

سيب / گندم

و هزاران هيجان ،  پر زگناه

گرم و تابستانيست .

 

 

باز هم آب ، نان ، آواز


نمی دانم آب ، نان ، آواز از ساخته های علی قمصری ، با صدای همایون شجریان را شنیده اید یا نه ؟

کاری که در سبک خودش در این آشفته بازار موسیقی حرفهایی برای گفتن داشت . اسم آلبوم وام گرفته از شعر زیبای استاد شفیعی کدکنی است . مردی از دیار خراسان .

علی قمصری دراین کار تکنیک نوازندگی و آهنگسازیش را به رخ می کشد . در این آلبوم از آن ساختارهای کلاسیک موسیقی ایرانی خبری نیست اگرچه هرچه هست وامدار همان است. اما آنچه باعث شد این نوشته را درج کنم اتفاقی بود که در ذهنم برای یک شعر به خصوص بعد از شنیدن آلبوم مذکور افتاد . از تصنیفهای این آلبوم من تصنیفی با شعر مولانا را بیشتر از همه دوست داشتم .

این بار من یکبارگی در عاشقی پیچیده ام ....

اما شعر آب نان آواز استاد کدکنی در عین سادگی بسیار زیبا بود . آهنگ  تصنیف هرچه می کردی به دل نمی نشست و گویی حق مطلب را ادا نمی کرد . 


کمترین تحریری از یک آرزو این است

آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی

در قناری ها نگه کنَ در قفس َ تا نیک دریابی

کز چه در آن تنگناشان باز شادی های شیرین است.

کمترین تصویری از یک زندگانی :

                                 آب ،

                                    نان ،

                                          آواز!

ور فزون تر خواهی از آن

گاهگه پرواز

ور فزون تر خواهی از آن شادی آغاز

ور فزون تر ، باز هم خواهی .... بگویم ، باز؟


آنچنان بر ما به نان و آب ، اینجا تنگ سالی شد

که کسی در فکر آوازی نخواهد بود

وقتی آوازی نباشد

شوق پروازی نخواهد بود .


فرصتی دست داد تا دیروز هم صحبت آقای مسعود میرزایی نوازنده سنتور و آهنگساز کاربلد موسیقی خودمان باشم . به بهانه ای مطرح کردم شعر را و گفتم که در ذهنم می گذرد که این آهنگ حق شعر را ادا نمی کند . گاهی اساتید موسیقی آهنگی می سازند و شاعری هم بر اساس آن شعری می گذارد . اینجا قطعاً داستان عکس این بوده و شعر را برداشته اند و آهنگی ساخته اند .

حرفهای زیادی رد و بدل شد اما در میان صحبتهایش این دوست فرزانه جمله ای از استاد فخرالدینی به زبان آورد که بسیار بر دلم نشست .

" . . . در انتخاب شعر باید بیشتر سراغ اشعاری رفت که شاعر حرف ناگفته ای پیرامون آن مضمون باقی گذاشته باشد . وقتی شاعر حرف را تمام کرده باشد آهنگ چیز زایدی می شود . . . "

و بعد اضافه کرد که : " این شعرها را باید شنید و الهام گرفت و با الهام از موضوع آن شعر گفت یا آهنگ ساخت . "

 



پ ن : شاید از همین گونه است  "در گلستانه " با صدای شهرام ناظری و آهنگسازی هوشنگ کامکار.  در این آلبوم دکلمه ی  احمدرضا احمدی و آهنگهایی که با الهام از شعر ساخته شده به نظرم به مراتب دلنشین تر از فراز و فرودهایی هستند که شهرام ناظری ادا می کند . آنهم به اجبار سبک نوین شعر که اهنگساز را مجبور می کند دستگاه و گوشه ها را دم به دم عوض کند . 

 

 

ماه رمضان و این روح های سرگردان

 

 

ساخت سریالهای مناسبتی در سیما سابقه ی کمی ندارد . این روزها و با این همه ادعای این رسانه برای برتر بودن در منطقه دیگر نمی توان مثل سالهای گذشته شتابزدگی را دلیل ضعف سریالهای تلویزیونی قبل و بعد ازافطار دانست .

خاطرتان هست که یکی از سریالهای پر سر و صدای مناسبتی سیما با نام "کمکم کن " به موضوع برزخ و روح می پرداخت . بعد از موفقیت این سوژه در اذهان مردمی تا سالها این فکر دستمایه ی ساخت سریالها و فیلمهای زیادی بوده و هست . کمی دقت در فیلمها و سریالهای این روزها و شبها به ما نشان می دهد که نگاه دم دستی و بسیار سطحی به این اعتقادات که از مهمترین اصول ارزشی و فکری اسلام (اصل معاد ) می باشد باعث شده شاهد آثار بسیار کم ارزشی از این دست باشیم .

در تمامی این نمونه ها شاهد آن هستیم که در اثر یک اتفاق یا تصادف مرگ یک شخصیت در داستان رقم می خورد و سپس روح شخص از بدنش جدا شده و سرگردان می شود . در این لحظات معمولاً نویسنده احساس می کند احتیاج به یکی دو موقعیت کمیک دارد. مثلاً روحی که نمی تواند دری را باز کند یا چیزی را بردارد و یا حرفهایش را دیگران نمی شنوند . با جلوتر رفتن داستان و فهمیدن موضوع  ، روح داستان ما دچار استیصال می شود و بعد که با شرایط کنار آمد به این طرف و آن طرف سرک می کشد و خوبی و بدی های سایر شخصیتها را تماشا می کند .

اوج کم توجهی به اعتقادات مذهبی مردمی زمانی رقم می خورد که در بعضی از این نمونه ها جسد نیمه جان یا همان مرده ی روی تخت بیمارستان در یکی از شبهای قدر در اثر دعاهای اطرافیان به هوش می آید .

در این حال مرده ای که دوباره فرصت حیات یافته سعی در جبران اشتباهاتش می کند و همان تحول تکراری دوباره رقم می خورد .

به نظر نگارنده تولید چنین آثاری اگر می خواهد منطبق بر اصول اعتقادی این سرزمین باشد  نیاز به ملزوماتی چون  داستان منسجم و تازه ، عوامل تولید حرفه ای ، جلوه های ویژه باورپذیر وبازیگران توانمند دارد .

اصرار دست اندرکاران به تولید چنین آثاری بدون توجه به سنگینی موضوع  و مواردی که ذکر شد شاید یکی از دلایل از دست رفتن سوژه های خوبی از این دست باشد.

  

 

مرد مرداد.

 

 

سه  دهه از عمرم رفت و امروز سي سالم تمام .

وارد دهه ي چهارم زندگي مي شوم . موهايم کم پشت و تک و توکي سفيد شده . اينها را بايد گذاشت کنار عمري که رفته و روزگار مختصري که باقي مانده . به همين سرعت و شتاب که اينها گذشت آنها هم مي گذرند . به پشت سر که نگاه مي کنم امروز پخته تر شدم و آرامتر . از آن سرکشيهاي نوجواني خبري نيست و آرام آرام آماده مي شوم براي ميان سالي . براي روزگار خردمندي و احترام .

امروز يک مرد مردادي سي ساله مي شود . هرچند باورش براي خودش و مادرش سخت است !!