تقدیم به عشق . تقدیم به  حوّا !


عشق تمامی ماست.

و عاشق بودن تنفس این دوجسم تبدار

ما به انتخاب یک سیب

به انتخاب یک ممنوعه

از آسمان

به زمین رسیدیم

و زمین سرد که از گرمای عشق می‌ترسید

چه ابلهانه گفت که رانده شدیم

ما نفس کشیدیم و عشق را ترانه کردیم

زمین گرم شد

آسمان تابش از سر گرفت

و شب روز شد .

همه از ما ،

و ما از عشق نور گرفتیم .

آتش زدیم و آتش گرفتیم .


 

ای خوب روزگار !


از شرم حضورت مرا آتش به تن گرفته

و آغوش بیدریغت پناه امن من شده

زمین و آسمان به تماشای رقص مست افکارم آمده

قلم ناچیزتر از هر سیاه نمای دیگر به چشم من ،  کناری افتاده

شانه‌های تو تمام اشکهای مرا بلعیده

و سینه ات سینه ی تمام خستگیهایم را دریده

ای خوب روزگار !

باتو

 روزگار من خوبتر شده . . .



پ ن : وقت خستگی کدام معجزه می کند :  چای قند پهلو ؟ بوسه ی کشدار ؟  گزینه ی آخر هردو !! 


........


مرا خود با تو سری در میان هست وگرنه روی زیبا در جهان هست 

وجودی دارم از مهرت  گدازان  وجودم رفت و مهرت همچنان هست 

.......

اینجا بردارید و بشنوید ...

این روزها...


این روزها 

دهانم خشک 

چشمم خیس 

دستانم سرد 

و سرم داغ است !


چون به تو فکر می کنم ....