هستن من !

 

چند وقتي نبودم و خودم بهتر از هر کسي مي دانم که چقدر دلم براي نوشتن اينجا تنگ است .

اين روزهايي که رفت اوتول را نو کرده ام . بهترين گزينه براي کورس هاي درون شهري را زير پا گرفته ام  ( البت با اين پول ناچيزي که در دستم بود . )

مرغ خوشخوان را خوب شنيده ام و دلم از صداي رنجور شجريان گرفته است .

 تهران انار ندارد را ديده ام و کلي کيفور شده ام .

بهتر از همه کنسرت بهداد بابايي و نويد افقه را به گوش جان و به تماشا نشسته ام . (اين يکي خودش يک دو هفته اي نشئگي داشت  که هنوز هم از سرم نرفته است. )‌

حتي يکبار هم به فيسبوک و فرندفيد سر نزده ام و اين يک رکورد بزرگ است که اگر قبول کنند در حال ثبت آن در کتاب گينس هستم .

 

هستم اگرچه کمرنگ

اگرچه ناچيز

به لکه اي از نام

به دريايي از عشق

به دنيايي از عطش   بوسه اي  کوتاه  بر لبانت .

 

 

وقتی کم میاورم حافظ همیشه هست ...

 

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار

کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

 

(نسخه قزوینی )

 

امتحان

 

اي دور !

اي عبور !

اي رد شده ز تمام حقايقم !

اي مانده در خيال تمام دقايقم !

اي رد پاي رد شدنت مانده در دلم !

 

يکبار در هميشه‌ي عمرت تو رد شدي ،

يکبار من قبول شدم در تمام عمر .