سلام .

سلام به تو !

تویی که از اون بالا من رو می بینی و دست و پا زدنم رو تماشا میکنی.

چه حسی داره ؟ دیدن من که غرق در دور باطل زدن به سمت تمام شدن پیش می رم .

زیبای مه روی من ! 

عزیزترین معشوقه ی لحظه های حسرت من!

ببین که چگونه خلقی کرده ای و لذت ببر. لذت کودکی که با نوک چوب مورچه ای را دیوانه کرده .

نه راه پس دارد و نه راه پیش .

میرود تا به انتها مسیری را که تمام و کمال تو تعریف کرده ای .

می دانم انتهای راه به تو نمی رسم اما می روم . می جوشم و می روم . اما خسته هستم امروز.

و دل شکسته .

و خوار .

دستم را نمی گیری ؟

به التماس به زلف بلوندت آویزانم .

وحشی صفت وصال ندیده ات را نیم نگاهی بس .

 

"چاکرتیم خالق "