خودمونی (بی جنبه )
سلام .
سلام به تو !
تویی که از اون بالا من رو می بینی و دست و پا زدنم رو تماشا میکنی.
چه حسی داره ؟ دیدن من که غرق در دور باطل زدن به سمت تمام شدن پیش می رم .
زیبای مه روی من !
عزیزترین معشوقه ی لحظه های حسرت من!
ببین که چگونه خلقی کرده ای و لذت ببر. لذت کودکی که با نوک چوب مورچه ای را دیوانه کرده .
نه راه پس دارد و نه راه پیش .
میرود تا به انتها مسیری را که تمام و کمال تو تعریف کرده ای .
می دانم انتهای راه به تو نمی رسم اما می روم . می جوشم و می روم . اما خسته هستم امروز.
و دل شکسته .
و خوار .
دستم را نمی گیری ؟
به التماس به زلف بلوندت آویزانم .
وحشی صفت وصال ندیده ات را نیم نگاهی بس .
"چاکرتیم خالق "
+ نوشته شده در سه شنبه یکم مرداد ۱۳۸۷ ساعت 17:12 توسط جواد شیردل
|