به یاد آن شب باران

به یاد خلوت یاران

 

به یاد خاطرات شیطنت آمیز آن شب

به یاد باد وباران و حرارت های آن لب

 

به یاد شیطنت های دو چشم هرزه ام در زیر باران

که اندام ظریفت را به زیر پوشش خیست چریدند

به یاد قطره های آب کز پیشانیت تا زیر چانه می چکیدند

به یاد خنده هایی که حیا را می دریدند

 

به یاد آنهمه پیمان که بستیم

به یاد نطفه ی عشقی که آن شب هردو بستیم

 

به یاد چتر کوتاهت که دعوت کردی از من

بیایم زیر چتر و دور کمتر باشی از من

 

به یاد آنهمه گرمی که در سرمای دستت بود

به یاد آنهمه آتش که در چشمان مستت بود

 

 به یاد انهمه یاد

میان بارش و باد

 

درون کوچه ی تنهایی خویش

کسی همراه من نیست

کسی همراه من نیست . . .