گاه و بی گاه شک می کنم به این هوا که هست یا نیست 
وقتی گلویم را چیزهایی سخت تر از بغض می فشارد
گوشه 
گوشه 
گوشه ی دلم تمناییست بی پاسخ و محروم  
خفته و بیدار  
نخفته 
بیدار 
و به گوشه ی چشمی بیدارتر 
و بغضی که می فشارد گلو را 
نه
بغض که چیزی نیست 
چیزهایی سخت تر از بغض که می فشارد گلو را 
من کماکان محروم از همه ی آنچه باید .