وقتی اولین قسمت از سریال در چشم باد ساخته ‌ی آقای جعفری جوزانی را دیدم آنقدر به وجد آمده بودم که به هر کس می رسیدم  توصیه می کردم آن را ببیند .

به مرور و با پیشرفت داستان ریتم آنقدر کند شده بود که دیگر تمایلی برای بیدارماندن جمعه شبها و دیدن سریال نداشتم اما بازهم خودم را کنترل کردم و داستان را دنبال کردم .

در چشم باد مجموعه‌ای خوب با موضوعی تاریخی و با تکیه بر توانمندی های کارگردان قوی و متن کارشده است . این سریال با سرمایه گذاری خوبی که سیما برروی این پروژه انجام داده در طی چند سال متوالی روند تولید و علیرغم مشکلات فراوان سرانجام روی آنتن شبکه‌ی یک سیما رفته است .

نویسنده روایت سه مقطع از زندگی شخصیت اصلی داستان را بهانه‌ای برای بیان حقایق تاریخی این سه مقطع قرارداده و بیننده ضمن تماشای قسمتهای این مجموعه بیشتر نگران اتفاقاتی است که برای "ایران" می افتد تا نگران "بیژن ایرانی " .

متن قوی و  مطالعات دقیق بر روی اتفاقات تاریخی و استفاده‌ی به جا از آنها در روند داستان و دکوپاژهای خوب و طراحی های صحنه و لباس به خصوص در قسمتهای آغازین که به نهضت جنگل می پردازد از نقاط قوت این سریال است . ضمن آنکه از وجود خیل عظیمی از بازیگران خوب کشور بهره می برد  . به خصوص  پارسا پیروزفر برای ایفای نقش بیژن ایرانی بسیار مناسب انتخاب شده است.

این مجموعه که به صورت 35 میلی متری فیلمبرداری شده در برخی قابها و تصاویر خود به شدت  این حقیقت مسلم را فریاد می زند که جعفری جوزانی اگر در یک پروژه‌ی صدا و سیمایی وارد شده اما توانمندی های سینمائی خود را نیز همراه آورده است .  فیلمبرداری خوب سریال در برخی بخشها بسیار چشمگیر است که صد البته از استادی چون زرین دست انتظار دیگری نیز نمی رود .  همچنین موسیقی خوب که همه جا حضور دارد و باز هم یکی از کارهای خوب استاد حسین علیزاده است .

هر مقطع از داستان با اتفاقات ریز و درشتی که برای شخصیتها می افتد پر شده و در شروع هر یک  از این سه مقطع ، داستان به خوبی باز می‌شود و وضعیت بیژن ایرانی همراه با وضعیت "کشورایران " به خوبی تشریح می شود . اما متاسفانه مشکلی که در هر دو مقطعی که تا کنون دیدیم به شدت خودش را نشان می دهد افت ریتم داستان و پرداختن بیش از نیاز به جزئیات است . در برخی قسمتها وقتی با شوق و ذوق به تماشا نشستم درپایان سریال به شدت از ریتم  کند داستان و پیش نرفتن آن ناراضی بودم .

به عنوان مثال در مقطع خردسالی بیژن که با شکست میرزا کوچک خان و به دار آویختن او و سپس هجرت خانواده‌ی ایرانی از شمال به تهران آغاز شد ، قسمتهای مربوط به طی مسیر از شمال به تهران بسیار خسته کننده و بدون ماجرای مهمی به پایان می رسید . یا در مقطع جوانی بیژن سکانسهای مربوط به سینما رفتن بیژن و تماشای فیلم "برباد رفته "‌بسیار طولانی بود و آن تاکیدهای بیجا بر ویرانی های به نمایش در آمده در فیلم بربادرفته  از آقای جعفری جوزانی بعید به نظر می رسید .  یا قسمتهای مربوط به فرار بیژن و  پنهان شدنشان در خانه‌ی افسر نظمیه . با آن تاکید زیاد روی ناراحتی دخترک بولشویک از حضور دیگران در منزل افسر نظمیه . که چرا غذا نمی خوری ؟ چرا کیک نمی خوری؟ و یا سکانسهای قطار آنقدر خوب و زیبا قاب بندی و فیلمبرداری شده بود که شاید کارگردان محترم حیفش آمده بود که آنها را کوتاهتر کند و ریتم داستان را کمی بهبود بخشد .

به هر حال در مقطع تاریخی سوم  بیژن در امریکا یک استاد دانشگاه و جراح مغز است و اخبار انقلاب ایران را از آنجا تماشا میکند .ضمناً عاشق یک روانشناس امریکائی هم شده . در همین بخشهای نخست طبق روال قبلی این مجموعه با دیدن یک قسمت ، وضعیت بیژن و تعداد زیادی از اعضای خانواده اش روشن شد . داستانی که آقای جعفری جوزانی دستمایه‌ی روایت ایران پس از انقلاب کرده به نظرم بسیار خوب شروع می شود . ضمن آنکه برخی دیالوگهای مناسب درباره‌ی وضعیت آزادی خواهی در ایران و شکست هرنوع انقلابی در این کشور نشان دهنده‌ی طرز فکر بیژن ایرانی خواهد بود . به همه‌ی اینها این موضوع را اضافه کنید که برای ساخت بخش سوم کاگردان و تیمش به امریکا سفر کرده و توانسته مجوز فیلمبرداری در آن کشور را اخذ نماید . امیدوارم بخش سوم  بیشتر نمایشگر  ایران عزیز باشد تا تصاویری کشدار و کند و شعاری از  جنگ و ایران پس از انقلاب اسلامی .  من تصمیم دارم این مجموعه را تا انتها دنبال کنم . شما چطور ؟