بعد از آن همه گرفتاریهای پیش از نوروز و روزهای اولیه ی سال جدید فرصتی فراهم شد که فیلم "هیچ" ساخته ی عبدالرضا کاهانی را ببینم . "هیچ " همانطوری که از نامش می آمد ادعایی نداشت . روایتی مختصر اما عمیق و تیز بینانه از دو مقطع زندگی افرادی فرودست . یا بهتر بگویم تهی دست . مردمانی که واقعی هستند و وجود دارند . آدمهایی که در این فیلم دیدم واقعاً همینطوری حرف می زنند و همینطوری دعوا می کنند و همینطوری طمع می کنند و همینطور هم حماقت می کنند  . شخصیت های فیلم کاهانی همه و همه برای رساندن عمق داستان و تیزبینی های او به خوبی پرداخته شده اند . برخلاف نقدهایی که قبلا خوانده بودم که برخی شخصیت عمه (مرضیه برومند) را قابل حذف می دانستند ، هیچ چیز پرداخت نشده و زبانه داری در شخصیت های این فیلم ندیدم . 
نادر سیاه دره به بیماری جوع (گرسنگی مدام ) دچار است و برای سیر کردن شکمش به هر کاری دست می زند . او که با عمه اش زندگی می کند باسفارش عمه  با زنی دلاک ازدواج می کند که این زن نیز خانواده ی پر جمعیتی دارد . فصل اول یا نگاه اول معرفی نادر و مشکلات او و فصل دوم یا نگاه دوم  تاثیر ورود نادر در زندگی خانواده ی جدیدش را حکایت می کند . 
 


با دیدن این فیلم مطمئن شدم که کاهانی به نوعی وسواس بی حد و حساب در کارش مبتلاست که برای من دیدن حاصل این وسواسها لذتبخش بود . جزئیاتی که در فیلمش ریز ریز شده بود و ریزه کاری هایی که بازیگران باید انجام می دادند  . از خاموش کردن چراغ مستراح توسط آن زن بعد از آن خنده بازار رفتن عمه بگیرید تا شکلاتهایی که نادر از جیبش بیرون می آورد و روی پیشخوان نگهبانی می گذارد و بعد دوباره بر می داردکه نشان بدهد شدیدا درگیر بیماری جوع است ،  یا درب کمد محقر آرایش دخترجوانی که محکم نمی بندد تا با صدای لولای زنگ زده اش دوباره باز شود و فقر را در کنار دو دلی دخترک از شرایط موجود زندگیش پر رنگتر نشان دهد یا تخمه خوردن وتعارف کردن آن به یکدیگر، حرکات چند بچه که در همه جا وول می خوردند، یا می دوند یا توی حوض آب هستند یا کشتی می گیرند ،  یا با جرات تمام با بیک داستان ، همان مرد گردن کلفت و بد ریخت (مهران احمدی ) شوخی می کنند . من این جزئیات را به خوبی دیدم و از آنها لذت بردم . ضمن آنکه باید بگویم فیلم بیست که از آن به عنوان یک فیلم تلخ یاد می شود در برابر این فیلم یک کمدی است !
یک چیز دیگری که به چشمم خیلی استادانه آمد طراحی صحنه ها بود . وسایل این خانه ها همان چیزهایی بود که در چنین خانه هایی باید باشد . ویترینهای کوتاه که پشتشان آئینه دارد و میزهای کمد داری که وسطشان ویترین دارد و چراغهای قدیمی . قالیچه های کم عرض که کف خانه های محقر شهرستانی ها دیده بودم . رختخوابهای کنار اتاق،  جای یخچال و نوع آن ، این لباسهای در پیت و گشاد . همه و همه نشان می داد که اینها تهی دست هستند . 

بازیها : 
درخشش مهدی هاشمی در نقش نادر سیاه دره مردی که به بیماری خوردن بی وقفه (جوع) دچار است دیدنی است . او به خوبی از پس بازی کردن نقش مردی برآمده که برای سیر کردن شکم همیشه گرسنه اش از هیچ ذلتی فروگزار نمی کند . و همیشه به سیر شدنش امید دارد . فقط وقتی توی مستراح اسیر دست آن مردک لمپن (بیک ) می شود ناله می کند و از وضعیت موجودش شکایت دارد ، در هیچ جایی غیر از این اثری از نا امیدی ندارد اگر چه همراه با خود نکبتی را برای این خانواده به ارمغان آورده است . 
بعد از او بی گمان باید از بازی پانته آبهرام این خانم بازیگر خوب نام ببرم . او نقش یک زن لال را بازی می کند ، نه لال لال  که گنگ ، نیم زبان ، او با صداهای نامفهومی حرف می زند آنقدر واقعی که باور میکنید او همان زن لال است نه آن پانته آ بهرام خوشگل و همیشگی ، برخلاف مهتاب کرامتی که کاهانی برای آنکه یک بازی خاص از او بگیرد مجبور به آن گریم سنگین در فیلم بیست شده بود اینجا پانته آبهرام  بدون آن گریم های سنگین به خوبی از پس بازی نقش و بی زبانی اش برآمده . ضمن آنکه در چند صحنه بسیار خوش درخشیده است. 
مهران احمدی دیگر جزء لاینفک کارهای کاهانی شده است ، او اینجا هم یک وانتی است البته سمسار دوره گرد است که دیگر ذلیل و ضعیف نیست . گردن کلفت و بزن بهادر است. چاق تر شده و مثل همیشه کارش را خوب بلد است . مهران احمدی بازیگری است که به دلیل نداشتن چهره آنچنانی سالهاست دیده نمی شود . به لطف این درخشش های کاهانی او هم دیده شده و این بار هم خوب بازی کرده است . 


احمد مهرانفر را با بازی در آتش بس می شناختم . همان جوان دو جنسی که در دوصحنه بیشتر نبود ، اما به خوبی نقشش را بازی کرد و رفت . درباره ی الی که فیلم کاملی بود و او هم آنجا مثل دیگران کامل بود ، اینجا هم کنار دیگرانی مثل باران کوثری و نگار جواهریان ( که بازیش را همه جا دوست دارم ) صابر ابر با آن گریم عجیب و موهای هویجی  . . .  کم نیاورده است . مهرانفر کارش را با بازی در تلخ ترین صحنه ی داستان به درستی  تمام می کند . بازی درسکوت او در این لحظه اوج کار گروهی این تیم را نشان می دهد و تمام کننده ی داستان است . 

بچه ها : 
کودکی را به تمام معنا به تصویر کشیده اند . بازی بچه ها و شیطنت هایشان شاید نماد کودکی های خود کاهانی باشد ، نمی دانم اما شاید این بچه هایی که می دوند ، توی حوض می پرند ، شیطنت می کنند ، توی اتاق با هم کشتی می گیرند همان کاهانی سی سال پیش است که با هم سن و سالهایش در خانه هایی این چنینی نماد کامل کودک تخس شهرستانی را به تصویر می کشد . 

با اینکه  از اصول حرفه ای سینما و فیلم سازی چیززیادی نمی دانم ، اما سکانسهای طولانی این فیلم  و حرکات دوربین (تراولینگ و کرین ) را به خوبی می فهمم . عمده ی زمان فیلم در یک خانه می گذرد ولی از فضای یک خانه به خوبی استفاده شده . دوربین از توی حیاط و پای حوض گرفته تا توی اتاق و خلوت زنها به همه جا سرک می کشد و حرکت می کند . از سکانس آغاز که این همه طولانی است تا آن صحنه های اخراج نادر از خانه و آن دعوای طولانی که با کرین از بالای درب فرار نادر را نشان می دهد . 

موسیقی : 
من دو دستگاه ایرانی را بیشترنمی شناسم . شور و ماهور . به نظرم صدای تار در عمده این قطعاتی که شنیدم صدای ماهور بود . ضمن آنکه خوشحالم از اینکه کاهانی  در دو فیلمی که دیدم از موسیقی سنتی بهره برده تا انواع دیگر . صدای تار در قطعات استفاده شده (علیرغم سیستمهای صوتی ضعیف و بیمار سینمایی که من در آن فیلم را دیدم ) همان حزن و همان شادی کمرنگ  ایرانی را همراه خود داشت . 
 

در کل باید بگویم " هیچ " فیلم بسیار تلخی است که در بینابین آن  گاهی شما به حرفهای زننده ای که بازیگران جنوب شهری می زنند می خندید . عین واقعیت جاری در جنوب شهرها.  نمی دانم کاهانی که تجربه ی عدم اکران فیلمهایش را دارد چطور این خطر را به جان خریده و استفاده از کلمات مبتذل را چاشنی دیالوگها کرده و البته عدم شرکت این فیلم در بخش مسابقه ی جشنواره ی فجر هم ناشی از همین ریسک کردن وی بود. قطعا این فیلم با حضورش در بخش مسابقه می توانست لااقل در سه چهار مورد کاندید باشد . اما خوشحالم که تیم ممیزی از پاره پاره کردن این فیلم دست برداشت و اجازه اکران داد . باید به عبدالرضا کاهانی به خاطر این روند صعودی کارهایش تبریک گفت و برایش آرزوی توفیق کرد . این توفیق کاهانی در تصویر کردن زندگی واقعی مردمان ضعیف جامعه نشان می دهد او نیز از همین طبقه برخواسته است .به نظرم می رسد او روزهای سختی را پیش رو داشته باشد ، روزهایی که توقع منتقدان و مخاطبان آنقدر بالا رفته باشد که پذیرش هر فیلمی را از او نداشته باشند و او هم مثل هنرمندان متعهد دیگر این مرز و بوم مشکل امرار معاش پیدا کند. در روزگاری که سلیقه ی عمومی جامعه به سمتی رفته که روزهای اول سال نو ترجیح می دهد "پوپک و مش ماشالله " را ببیند تا "هیچ "‌را ، شاید بهتر باشد افرادی مثل او در این کشور به سینما فقط به چشم هنر بیاندیشند تا هنرصنعتی که ابزار درآمد نیز هست و براین اساس باید به فکر درآمدی دیگر غیر از سینما باشند.  این را نیز می دانم که اگرهمین روند رو به جلو را طی کند موفقیتهای هنری بیشتری پیش رویش خواهد بود .