من آماده ام . . . .

قبل ازهر چیز سال نومبارک .
عید شد و سال 88 رفت ، 89 آمد ، یک اتفاق همیشگی . اعدادی که با یک نسبت ثابت X+1 افزون می شوند . در یکسال گذشته اتفاقات خوب و بد زیادی دیدم . صحنه های از اوج ، خاطرات خوب و گرم و همچنین صحنه های دردناکی که فراموش نخواهند شد . یکسال بزرگتر شدم . یکسال تجربه و اتفاق در ذهنم انباشتم . امروز هستم . نه مثل دیروز ،که بزرگتر و داناتر . از پس این آیند و روند و سال و ماه و روز و ساعت و لحظه و ثانیه درسی بزرگ گرفتم . اینکه تو بزرگتر و زورمند تر از همه کس در جایگاه کبریایی نشسته ای و به اشارتی هرآنچه اراده می کنی رقم می زنی . من به ناچار و از سر تسلیم بر اراده ات سر فرود می آورم و دیگر بر شکایت از تقدیر تو اصراری ندارم . امروز آهسته تر و شمرده تر از روزهای نوجوانی حرف می زنم . پخته تر شدم و سوگند می خورم هرچه حرارتم دهی پخته تر خواهم شد .
رفقا سلام
نوروزتان خجسته .
یکی دو مرحله بیرون از خانه ام رفته ام این روزها ، عکسهایی هم گرفته ام . خواهم گذاشت.
پیرمرد بزرگ خاندان ما بیمار است . برای سلامتی اش دعا کنید . مردی که نه در عمرش غیبت کرده ، نه دروغی گفته ، نه مال حرامی خورده و گواهش خانه ای محقر است و ثروتی که ندارد. پیرمردی که یک شیردل واقعی بود و هنوز هم هست ....