چه شد مردی که در عمرش به جز از حق نمی ترسید؟

کنار سایه ی مرگش قلندروار می رقصید.

شراب تلخ می نوشید.

دلش از درد مردم سخت می لرزید.

هوای سینه اش صاف و زبانش آسمانی بود.

فراتر از جناح و حزب باد و بادبانی بود.

نه مردم را فریبی داد و نه از کس فریبی خورد.

خودش معیار حرکت  بود 

                    و بعد از او هرآنچه راستی آمد به دست او رقم می خورد .


چگونه نام نیکش را به افسون و به نشخوار و بدون هیچ مصداقی فنا کردیم ؟

 

... و چه حراف و بی بنیاد و نامردیم !!