امروز ما . . .

چه شد مردی که در عمرش به جز از حق نمی ترسید؟
کنار سایه ی مرگش قلندروار می رقصید.
شراب تلخ می نوشید.
دلش از درد مردم سخت می لرزید.
هوای سینه اش صاف و زبانش آسمانی بود.
فراتر از جناح و حزب باد و بادبانی بود.
نه مردم را فریبی داد و نه از کس فریبی خورد.
خودش معیار حرکت بود
و بعد از او هرآنچه راستی آمد به دست او رقم می خورد .
چگونه نام نیکش را به افسون و به نشخوار و بدون هیچ مصداقی فنا کردیم ؟
... و چه حراف و بی بنیاد و نامردیم !!
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۸۸ ساعت 13:33 توسط جواد شیردل
|