من خودم چشم به اندازه ی کافی دارم . . .
یکی می گفت :
" حرفهایت بی معنیست این روزها
نمی خرندت
به رنگ جماعت شو
شمعدانی را بگذار
و چمن را
امروز صحبت از لاله بکن !
از سرو !
"
نمی دانست نان خور نیستم که به نرخ روز بخرم !
خنده اش کردم و
گفتم :
"
آن بهاری که تو دنبال حضورش هستی
تا ابد در راه است !
تو نشانی از خودت جا بگذار ...
سرو باش و صبور
داغ لاله نگرانت نکند
لاله ذاتش داغ است ...
شمعدانی و چمنهای من اینجا
توی این شعر
و همیشه
عاشق لاله و سروند !
"
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۸۸ ساعت 8:46 توسط جواد شیردل
|