بگو از این من خسته چه باقی مانده است آیا ؟

نه تنها دل

نه دیگر چشم

حتی یک نفس هم نیست .

 

همه پوچم ، همه هیچم

همه حتی پریشانی و تنهائی !

بگو از این همه پوچی چه می خواهی ؟؟

 

 

آیا مرگ این لبخند تلخ آخرین هم آرزوی توست ؟؟؟

 

 

دلت خوش می شود آندم که اشکم را فروریزی ؟

که یکدم شادیم را با شرابی تلخ آمیزی ؟

 

دلت خوش می شود آندم

که اندوه و پریشانی

به جای شادی این لحظه ها 

                   مهمان من باشد ؟

 

 

دلت خوش می شود کز مرگ سرخ واژه های عشق ،

وز بیداری اندوه

 

وز گلدان بیماری

که در کنج حیات خانه ام در حال مردن هست . . .

 

 

تا امروز

تا هر روز

تا هستم

برایت شعر بنویسم ؟؟؟


پ ن : خط خطی همین اینجاست ... .