سالها پیش وقتی لا به لای کتابای پدر به شیطنت میگشتم چشمم به جزوه ای لاغر و کم قطر افتاد. روش نوشته شده بود " حسین(ع) وارث آدم " برداشتم و نگاهی انداختم . این جمله به نظرم آشنا بود . علیرغم اینکه چندبار خوندم این کتاب رو ولی خیلی چیزا رو نفهمیدم . تا اینکه پارسال اتفاقی یکی از دوستان یک سی دی از دکتر علی شریعتی برام آورد که توی اون متن سخنرانی این ابر مرد بود .

چون این متن دست نوشته ای برای خود و ناله های درونی و استنباط دکتر شریعتی از جریانات تاریخی که منتج به عاشورا می شود بود درک آن بدون توضیحات خود او و خواندن متن کتاب به تنهایی نمی توانست منظور را برساند . با شنیدن این سخنرانی متن آن بیشتر فهمم شد و فهمیدم که چه میگوید . تبعیض در جامعه طبقاتی و سپس گمراه شدن عده ای بدست عده ای دیگر و سر انجام پنهان شدن حقیقت . گویی تمام تاریخ مظلومیتش را به حسین(ع) میراث داده است و این ابرمرد یکه و تنها در زمانه ای که حقیقت کمرنگ تر از همیشه در هاله ای از ابهام قرار گرفته است می خواهد با خون سرخ خود و خاندانش رنگ حقیقت را پر رنگ جلوه نمایاند. اما دراین نوشته های شریعتی بویی از شناخت حسین(ع) ازتاریخ خودش به مشامم نمی رسد. گویی حسین(ع) در نوشته های استاد عزیز فقط قربانی است نه رقم زننده تاریخ. این حسین(ع) است که عاشورا را ترسیم میکند. کارگردان نمایش عاشورا حسین(ع) است نه یزید. حسین(ع) است که میداند و می خواهد درتاریخ جاودان شود. با ایثار و به نام مردانگی . قاتلین حسین(ع) در عاشورا همگی بازیچه دست حسین بن علی شده اند . او میخواهد آنها را به بازی بین حق و باطل بکشاند. تا مرز مردانگی و نامردی و حقیقت و گمراهی پررنگ تر از همیشه درتاریخ جاودانه گردد. هرچند درحین خواندن این کتاب بارها اشکم سرازیر شد اما هر چه فکر میکنم استاد سخنور شریعتی بزرگ هم  درباره حسین(ع) احساساتی شده و او هم مثل دیگران برای حقیقت حسین(ع) روزه می خواند فقط فرقش این است که حسین(ع) را را سلاخی نمی کند . زینب را کتک نمی زند در روزه اش . اما عجب نثر گیرایی داشت این کتاب و چه سخنور قابلی است (بود) این مرد . . .