سهراب - مشهد اردهال
حضور در آرامگاه ابدی سهراب سپهری برای اولین بار مرا منقلب کرد . بی اختیار اشکهایم می ریخت و این نوشتار از همان لحظه ها در ذهنم نقش بسته است .



از صحن شستشوی قالی خونین
از حوض آب
از پله های بلندی که ساختند
لزران عبور کرده ام و
هم " نرم "
هم" آهسته " ،در سکوت
از ترس آنکه "مبادا " صدای پا
آزرده سازدت
و مبادا که بشکند
آن "چینی " هزاربند شکسته
" سراغ " تو آمدم .
خوش خلوتیست !
سنگی سیاه به رنگ غبار مرگ
تصویر تو کنار چشمه ی اشکی که ریختیم
مبهوت مردمان به سراغ تو آمدند
حیران از این همه " تنهایی " تو اند .
اینجا سکوت مطلق تو عرصه ی حضور
اینجا سبک شدن من
کمی شعور !
پروانه های خیالم کنار تو
از دانه های انارت کنند عبور . . .