هر سال می گیم . . .
آه !
نوروز است .
لحظه ی اتمام سال و بستن پرونده ی نوروز دیروز است .
سفره ای از جنس تکرار تکررهای عمر رفته بر بادم
خوب یادم هست .
انگار دیروز است .
آب
آئینه
کلام حق
لسان الغیب
یک جام ماهی
یک سبد از سیب شهوت
سرخ اما دست نایاز.
شش دگر از سین شروع و خاتمه هر آنچه باشد
جعبه ی جادوئی و حرافی و تزویر مجری
روسفید و خوش زبان او
دایره دنبک ندارد!!
بمب تحویل و دو قطره اشک از غم روی گونه .
بوسه ای تکراری و تبریک تبریک . . .
این همان تبریک نزدیکی به مرگ است !
آری آری . . .
باز نوروز است .
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۸۷ ساعت 9:20 توسط جواد شیردل
|