فیلم بیست عبدالرضاکاهانی به نظرم بیست بود.
سفر کوتاهی همراه همسربه پایتخت کردیم و به تماشای فیلم بیست به کارگردانی عبدالرضاکاهانی نشستیم . آنچه می خوانید یاداشتی از زبان من به عنوان یک تماشاگر عام است .
سلیمانی (پرویز پرستویی ) مدیر یک تالار پذیرایی بدلیل مشکلاتی که دارد تصمیم می گیرد که کارش را تعطیل کند و تالار را بفروشد . بیست روز وقت است برای حفظ این تالار یا هر اتفاق دیگری و در این میان کارکنان این تالار پذیرایی که هر یک نیز دارای مشکلات خاص خود هستند سعی در حفظ شغل خود دارند .
فیلم با یک نما از آشفتگی های سلیمانی مدیر تالار که نقشش را پرستویی مثل همیشه خوب بازی می کند شروع می شود . سلیمانی با وسواس زیادی جانمائی وسایل روی میزش را تعیین می کند و از اینکه دیگران آن را به هم می زنند خشمگین می شود .از همان ابتدای کار شما می فهمید که با مردی طرف هستید که شدیدا دچار وسواس شده و به زبان دیگر بیمار است . حتی نیازی به حرفهای دکتر هم نیست . پرستویی اینجا دیگر آن آدم معصوم این سالهای اخیر نیست . بسیار قاطع است و فریاد می کشد . به آدمهای دور و برش می گوید اگر در این چند روز باقی مانده به پایان کار نیز مرتکب اشتباهی شوند از آنها نمی گذرد . در دفترچه ای که دارد تخلفات همه را می نویسد . بشقابی که می شکند یا شیشه وانت یا . . . . اما حقوق همه را بی کم و کاست می دهد .
در این فیلم سکانسهای طولانی بدون دیالوگ می بینید . رفت و برگشت به داخل آشپزخانه و حرکت دوربین . اما در تمامی این صحنه ها همه نقش دارند و در بک گراند تصویر هر بازیگر ، بازیگران خوب بجای آنکه در جلوی دوربین باشند هرکدام با یک هاله ای از خود، روی مغز شما تاثیرگذارند . چند دقیقه ای از فیلم که می گذرد شما تازه می فهمید بدون آنکه کلام زیادی رد و بدل شده باشد از داستان سردر آورده اید.
بازی خوب مهتاب کرامتی اینجا بی شک ناشی از توانایی او در اجرای نقشهای متفاوت و کنترلش توسط کارگردان است . معلوم است که کاهانی در این فیلم ، از بازیگران چیز دیگری بر خلاف تصور کلیشه ای تماشاچی انتظار دارد . مهتاب کرامتی اینجا آنقدر زیبا نیست که شما همیشه دیده اید . وقتی حرف می زند آن دهان و صورت همیشگی را ندارد و می توان گفت که برای رسیدن به این نقش زحمت زیادی کشیده و گاها به نظر می رسد کاهانی او را تراشیده است .
شاید بتوان گفت یکی از بهترین تصاویر را از خمسه در این فیلم خواهید دید . آن مرد کمی بی مزه که هم مجری گری می کند و هم بازیگری و گاها می زند زیر آواز ، اینجا از رشته ای که تخصصش را دارد و بسیار عالی اجرا می کند بهره گرفته است . آشپزی که نقشش را خمسه بازی میکند یک دستش درحین کار در این تالار معلول شده و با همسرش اینجا زندگی می کند و فرشته صدرعرفائی نقش همسرش را بسیار خوب بازی می کند .
برخلاف تصور همیشگی حبیب رضایی اینجا دیگر آن بد مشهدی بی دست و پای اعصاب خرد کن نیست . یک خراسانی تخس شاید . نمی دانم . سیگار را چس دود می کند و بسیار تند و تیز ترو باعرضه تر از همیشه نشان می دهد .( به نظرم می رسد تصویری کمرنگ از خود کاهانی باشد )
مهران احمدی هم جوانی دهاتی و عاشق بازیگری.
اما مهمترین شخصیت این فیلم تالار است . تالار در این فیلم دچار مشکل شده و همه برای نجات آن با هر خطری دست و پنجه نرم می کنند . اعصاب همه خرد می شود و گاهی دو به دو به جان هم می افتند . آشپز یکدست وقتی بی محابا به همسرش سیلی میزند و همراهی او را از دست می دهد تازه می فهمد با یک دست، دیگر نمی تواند دیگ را از روی اجاق پائین بیاورد . تازه می فهمد که یک دست صدا ندارد و اینجاست که می فهمید ارزش انسانها در باهم بودن و درکنار هم بودن است . تنها دلیل درکنار هم بودن این کارگران تالار است و باید برای حفظ آن تلاش کرد .
ارزشهای انسانی اینجا تصویر می شود .هرآدمی هرچند ضعیف و به ظاهر به دردنخور اینجا با ارزش است . درنهایت این با هم بودن نتیجه می دهد ، هرچند پایان فیلم تلخ است . اما به هرحال باید با واقعیات کنار آمد و از سرنوشت محتوم گریزی نیست .
چند صحنه ی این فیلم برایم بسیار جذاب بود :
صحنه ی عصبانیت سلیمانی وقتی از بی نظمی به تنگ می آید و هرکدام از بی نظم ها را به نحوی مورد عتاب قرار می دهد . آنکه دیر آمده . آنکه غذا را سوزانده و آنکه هرچه برمی دارد سرجایش نمی گذارد . حرکت از پشت صندلی تا دل آشپزخانه و برگشت و سر و صدایی که میکند .
صحنه صبح و شروع کار . لباس پوشیدن کارکنان تالار و بالاخص کرامتی که از پله ها بالا می آید و با دکمه ی پائین مانتویش هنوز درگیر است .
صحنه ای که حبیب رضایی به سلیمانی میگوید : " آقا شما آدم خوبی هستین ؟" و اعتراف او به اینکه واقعا سلیمانی آدم بدی نیست .از خودم پرسیدم چرا گاهی ما از اینکه به بعضی آدمها بگوئیم تو چقدر خوبی امتناع می کنیم .
ریتم موسیقی که با دیالوگها یا اتفاقات صحنه هماهنگ بود و تنها صدای ضربه های هماهنگ به سیمهای تار بود و بیشتر از همه در صحنه ی التماس مهتاب کرامتی برای ساکن شدن در تالار بسیار تاثیرگذار بود .
آنچه به دلم نچسبید :
در صحنه ای بچه با کف مایع ظرفشویی بازی می کند و ناگهان به چهره ی آشفته ی مادر(مهتاب کرامتی) قطع می خورد و مادر خیلی نمایشی بچه را می زند و بعد زن آشپز بچه را میگیرد و نوازش میکند و . . . .
چند صحنه ای از حضور مرد جوان که گویا پسر صاحب تالار است .
آشپز دستش را چگونه از دست داده و چرا خانه ندارد ؟ خانه را خرج دستش کرده ؟ زیاد نیست ؟
وقتی زن بیوه با حقوقش خانه اجاره کرده چرا مردها بی خانمان هستند . دو نفری به بیژن و آن یکی یک اتاق جنوب شهری نمی دهند؟ حوالی همان میدان خراسان .
و یکی که خیلی کلیشه بود در صحنه ی عروسی وقتی سلیمانی حالش بد می شود چرا قرصها مثل همیشه همراهش نیست . اصلا چرا ما عادت داریم وقتی یکی در فیلم قرص می خورد در آخرین صحنه همیشه دنبال قرص بگردد و همراهش نباشد؟
به هر حال من پس از چند وقت فیلم خوبی دیدم .
پ ن : کاهانی برای این فیلم موفق به دریافت دیپلم افتخارشد و سایر خبرهایی که درجریان هستید .