جدی نگیرید چون حالم خوب نیست/هست
می رفتم
در امتداد جاده
دیر زمانی بود که از روبرو آدم نمی آمد .
تا اینکه دیدمش
انسانی خلاصه شده در یک سر
بی بدن
بی دست
بی پا
فقط سر بود
اندامش را وام داده بود و فقط سر مانده بود
سودایی
پیشانیش بوسیدنی بود
ومن ناشیانه بوسیدمش
خون بیرون زد . . .
روزها می گذرد
نه زخم خوب می شود که برود
نه من . . . . . . .
اما
جاده می گوید مسیرها عکس یکدیگرند!!!!!
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم دی ۱۳۸۷ ساعت 13:39 توسط جواد شیردل
|