پوزش ...
مرا ببخشید .
هرچه دم دهانم میاید مینویسم .
اینجا شخصیست . پس من برای نوشتن اینها و موزون بودنشان بی خودی اصرار نمی کنم . . .
یک قاب سبز پر از خاطرات خوب
دستی که بی توقع بخشش دراز شد
گرمای دست تو کنار بخار شیشه ای
یک لحظه پا نهادن من روی قلب درد
اینجا توقف ماشین خلاف سرخ ( سبز)
آنجا گرفتن بوسه خلاف شرع !
یک لحظه ی قشتگ ولی ظاهرا کثیف
یک لحظه ی کثیف ولی ظاهرا قشنگ
تاکی برای شانه گرمی جریمه ای
تا کی برای بوسه ی شیرین فضای تنگ
باران و برف همیشه زمینه ایست
شاید برای شستن این تک گناه و ننگ .
+ نوشته شده در شنبه هفتم دی ۱۳۸۷ ساعت 12:44 توسط جواد شیردل
|