پرش
دوستی می گفت :" عاشق پریدنم . پرشهای کودکانه . کوتاه اما شیرین . پرشی که پایم روی زمین باشد ."
نمی دانم افسانه ی ماه و پلنگ را شنیده اید یا نه ؟ برای من که روزهای پر از خاطره ای را تداعی می کند .
شبهای مهتابی پلنگ وقتی ماه را در اوج آسمان می بیند بی اختیار به خیال خام بدست آوردنش از صخره ها بالا می رود . تا آنجا که به نوک قله می رسد. اینجا اوج نمایش است . اوج خیال خام پلنگ برای رسیدن به ماه . پلنگ بیچاره فکر می کند با پریدن ماه را به چنگ خواهد آورد . آخرین پرش ، مرگ پلنگ را رقم می زند . هر وقت به این داستان فکر می کنم ، نگاه پلنگ به ماه وقتی در لحظه ی جان دادن متوجه حماقت خود می شود ذهنم را آزار می دهد . حالا می فهمم چرا همه عاشق پرشهای کوتاه و کودکانه اند . بی دردسر . . .
بشنوید ...(ماه و پلنگ کورش یغمایی)
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم آذر ۱۳۸۷ ساعت 9:19 توسط جواد شیردل
|