دوستی می گفت :‌" عاشق پریدنم . پرشهای کودکانه . کوتاه اما شیرین . پرشی که  پایم روی زمین باشد ."‌

نمی دانم افسانه ی ماه و پلنگ را شنیده اید یا نه ؟ برای من که  روزهای پر از خاطره ای را تداعی می کند .

شبهای مهتابی پلنگ وقتی ماه را در اوج  آسمان می بیند بی اختیار به خیال خام بدست آوردنش از صخره ها بالا می رود . تا آنجا که به نوک قله می رسد.  اینجا اوج نمایش است . اوج خیال خام پلنگ برای رسیدن به ماه .  پلنگ بیچاره فکر می کند با پریدن ماه را به چنگ خواهد آورد . آخرین پرش ، مرگ پلنگ را رقم می زند . هر وقت به این داستان فکر می کنم ، نگاه پلنگ به ماه وقتی در لحظه ی جان دادن متوجه حماقت خود می شود ذهنم را آزار می دهد . حالا می فهمم چرا همه عاشق پرشهای کوتاه و کودکانه اند . بی دردسر . . .

بشنوید ...(ماه و پلنگ کورش یغمایی)

یه موزیک خوب بشنوید