سلام به خودم .

تعجب می کنی ؟

 نه آخه می دونی ؟ دلم واسه خودم تنگ شده . به خودم نمی رسم چند وقتیه . انگار قهر کردیم با هم . من و خودمو میگم . انگار یادم رفته هستم . نفس می کشم . به این فکر میکردم که اگه یادم بره که هستم چی میشه ؟ ارزش خودم رو پایین آوردم . دلم میدونی واسه کی(چه وقتی )  تنگ شده ؟ اون روزا که عید میشد و ذوق خریدن لباس از یه ماه مونده به عید تا یه ماه بعد از عید خفه مون میکرد. شب خواب نداشتم که فردا قراره بریم بیرون خرید عید. روزشم اونقدر راه میرفتم که بهترین چیزی که مطابق سلیقه ام باشه بخرم اما حالا چی ؟ همین جوری یه وقتی اگه بیرون رفتم یادم بیاد یه کفش یا لباس اونم اولین چیز! بدون مقایسه ! بدون حساسیت . خوشت اومده بخر ! همین . اینا یعنی دیگه سر و وضع برام مهم نیست . یعنی دیگه اهمیتی به خودم نمی دم . یادم رفته هفته ای چند روز مال تفریح بود و حالا ماهی و شاید هم سالی. این روزا گرسنگی ماه رمضون همه رو یاد دیگران میندازه منو یاد خودم . باید به خودم برسم یکمی . هم ظاهری هم باطنی . آره .