روزی شیخ به راهی می رفت ...
چند روزی است که آنقدر مشغله ی کاری و فکری دارم که مجالی برای پر کردن صفحات این عریضه برایم باقی نمانده .
شرمنده ی دوستانی شذم که قدم رنجه می کنند و این روزها مزخرفات ما را می خوانند و خصوصی و عمومی اظهار لطف و فحش می دارند !
عرضم به حضور انورتان که چند شب پیش ( دقیقا دو شب پیش ) با آنهمه خستگی از کار و بدنبال انجام امری همراه با همسر مربوطه پس از پیاده شدن از سرویس بصورت کاملا چپری (همان چاپاری یعنی با سرعت ) پریدیم توی ماشین و به سمت خانه اصفهان عزیمت که پس گذشتن از ترافیک عجیب و غریب چارراه رزمندگان با خوشحالی داشتیم وارد میدان ماه فرخی می شدیم که ناگهان یک چیزی مثل فشنگ آنچنان به گلگیر جلو و سپرمان مالید و رفت که جا بجا پشت فرمان خشکمان زد .
بنده با این همه ادعا در لایی کشی و بی کلاس رانندگی کردن مات و مبهوت ماندم . ما ترمز زدیم و تازه انگار فهمیده بود چه .....ی زده (همان است بله جای خالی را پرکنید )ایستاد وسط میدان و مانیز پیاده شدیم و خیلی ریلکس رفتیم بالای سرش . جوانکی پیرتر از خودم ، آژانس ، و دو تا خانم سانتی مانتال هم عقب نشسته که به گمانم زیر چشمی توی آینه دلش را برده بودند و آنچنان انرژی گرفته بود که فکر می کرد لای درز دیوار هم می شود لایی کشید .
گفت شما مقصری !
خندیدم و گفتم : سلام . پس من مقصرم !
خوب عیبی نداره شما هم خسارت دیدی وایسا افسر بیاد کروکی بکشه ما هم لااقل از بیمه بدنه استفاده کنیم .
گفت :برم جلوتر اینجا وسط خیابونه ؟
گفتم :برو ولی در نرو چون می گیرمت !
110 را گرفتیم و آقا هم خندید و رفت جلو . با قیافه ای حق به جانب پیاده شد و دو تا خانم محترم رو سوار یه ماشین کرد و پولشم داد و بعد آمد خدمت ما . اما دیگه نه حق به جانب که با گردن کج !
همسر هم دید تازه اول علافیه برای آنکه به کارش برسه به پیشنهاد حقیر چپری رفت .(همان جلدی )
همان داستان تکراری زنگ زدن متوالی و هر بار که 110 را میگیری یه نفر جدید بر می داره و کل اطلاعات رو می گیره و بعدم میگه منتظر باشید . من نمی دونم چند نفر از برادران زحمتکش اونجا نشستن و منتظرن یکی تماس بگیره و به نوبت بر دارن و فرم رو پر کنن . واقعا دستشون درد نکنه .
سرتو درد نیارم 25 دقیقه ایستادیم و پسرک احمق داستان گذشتهای متوالی خودش را در تصادفات مکرری که داشته من جمله دیروز که سربازی با رنو زده بود بغل ماشینش و چون دیده پسره بد بخته ولش کرده رفته ( البته جاش نمونده بود . زود خوب شده بود ) برایمان تعریف کرد و سرمان را به درد آورد بعد هم با همان لهجه شیرین اصفهانی عجز و لابه که صبح تا حالا 15 تومن کا رکردم بیا بگیر و بیمه رو خراب نکن . دلم می خواست بگم اخه گوساله با 15 تومن صافکار تف هم روی این گلگیر نمیندازه اما ادب در برخورد اولیه اجازه نداد .
دیگه حالم از بیمه و ماشین و 110 و بوق و سر و صدای ماشینا و ریخت یارو داشت بد می شد .
گفتم : برو به سلامت ! پول نمی خواد بدی .
انگار دنیا رو بهش داده بودن. صد البته اول کار هم حدس می زد آدم احمقی مثل من رو راحت می شه خر کرد .
خلاصه چراغ کوچیک رو شکست و سر گلگیر رو هم کج کرد و رفت . اینم کروکی :
البته همانطور که در تصویر شاهد هستید سبز منم . خاکستری هم یارو. در گیرنده های سیاه و سفید یه دعای سفر جلوی آینه ماشین آویزون کرده بود این هوا !
که قابل مشاهده هست . فلش زرد هم مسیر حرکت بصورت لایی کشی و در عرض ۱ ثانیه است .
پی نوشت :آخه این چه سبزیه . به سیاه بیشتر شبیه شد .
فرداش نوشت : دوستان مثه اینکه سوء تفاهم شده . بنده یه ریال هم نگرفتم از طرف .