عکس
اونایی که دستشون به درگاه خدا می رسه این روزا برای ما هم دعا کنن.






اونایی که دستشون به درگاه خدا می رسه این روزا برای ما هم دعا کنن.






می نشینم .
بر زمینی که خود از پای نشسته .
و زیر آسمانی که دیگر آبی نیست .
هیچکس کنارم نیست هیچکس کنار من نمی نشیند
همه می دوند و به تو نمی رسند
ولی من اینجا روی همین زمین مرده و زیر آسمانی که آبی نیست
در بغضی که میشکند و چشمی که می گرید
تو را در خودم یافتم .











سلام .
در کاشمر (شهر من ) مردی زندگی می کرد. شاید هم تنها مردی که در آنجا زندگی می کرد .
وقتی جنگ شروع شد رفت جبهه و جنگید . وقتی هم برگشت فقط چند تا ترکش و یک فندک و جعبه ی سیگارش رو آورد .
رفت دوباره سر کشاورزی و رئیس نشد . و چند روز پیش در اثر سکته ی قلبی در منزلش مرد .
(شاید هم شهید شد نمی دونم اما روی سنگ قبرش چیزی ننوشتند.)
از قضا این مرد دائی من بود . رفتم برای عرض تسلیت به زن و بچه اش و توی این سفر کوتاه عکس هم گرفتم ببینید .


فضای سبز اطراف امامزاده طبس



طلوع خورشید روز ۱۹ شهریور ۸۷ در دل کویر






۱۷ شهریور روز مرگ آدمهای زیادیست . نمی دانم چرا ؟
ولی روز خوبی نیست !
ژاله یا شهدا ؟
